وبلاگ شخصی داوودقادرزاده

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است


لائو تزو گفته است : بسان گیاهان رفتار کنید ، او گفته ، اگر طوفانی آمد خم شوید . با چه کسی میخواهید بجنگید ؟ با چه می خواهید بجنگید ؟ خواهید دید که طوفان شما را شست و شو می دهد و پاک می کند ، غبارتان را می روبد ، و بعد از پایان طوفان دوباره استوار و پا برجا خواهید ایستاد ، سبزتر و با حرارت تر .
همیشه راست قامت نایستید ، خم شدن را بیاموزید . نفس پرست نباشید ، تعظیم کردن را یاد بگیرید . سخت و رسمی و افراشته باقی ماندن ، در واقع نشان پیری است ، در حالی که خم شدن ، تعظیم کردن و نرمش ، مشخصه کودکی و تازگی و طراوت است . یک انسان پیر نمیتواند خم شود ، استخوانهایش سفت شده اند ، بچه نرم و انعطاف پذیر است و به راحتی میتواند دولا شود . بچه ها دائماً به زمین میخورند ، ولی با سرعت دوباره بر می خیزند . چرا میخواهید پیر باشید ؟ چرا میخواهید زندگی درونتان را فلج کنید ؟ چرا نمیخواهید مثل یک بچه کوچک باشید ؟ وقتی کسی عاشق میشود دوباره کودک می شود . عاشق دوباره می آموزد که خم شود ، او دوباره نرم می شود . آن وقت تمام ترس ها و زمین گیری هایش محو و ناپدید می شود .

آیا میدانید این ترس چیست ؟ آیا می دانید چرا از خم شدن می هراسید ؟ چون می ترسید ، (( اگر خم شوم ، چه بر سر آبرو و حیثیت ام خواهد آمد ؟ ))

و کسی که نگران آبرو و حیثیت اش است در واقع چیزی ندارد که با آن شروع کند . کسی که از موقعیتش مطمئن نیست ، کسی است که از شکست می هراسد ، و آنکه از درون شکست خورده است ، کسی است که سعی دارد به ظاهر نمایش موفقیت آمیزی ارائه دهد .

همیشه به شما گفته اند که مرد هرگز خم نمی شود . مرد هرگز تعظیم نمی کند و دولا نمی شود . یک مرد هرگز تسلیم نمی شود . این مثلاً مرد شجاع ، چیزی نیست به جز یک بزدل نفس پرست . ترس و بزدلی در درون او زندگی می کنند . او همواره در وحشت است که اگر خم شود حیثیت و شخصیت اش را از دست می دهد . ولی چنین مرد ترسویی قطعاً نمی تواند حیثیت و اعتباری داشته باشد . کسی که واقعاً آبرو و اعتبار داشته باشد ، هرگز نگران از دست دادنش نیست . راموش نکنید ، کسی که واقعاً چیزی را دارد ترسی برای از دست دادنش به دل راه نمی دهد ، وقتی ترس برای از دست دادن چیزی دارید ، بدانید که در واقع آن چیز را ندارید . این به نظر یک تناقض می رسد ، ولی واقعیت است .

شما نگران از دست دادن چیزی که ندارید هستید . شما وحشت دارید چیزی را که متعلق به شما نیست از دست بدهید . هر چیزی را که واقعاً دارید ، با طیب خاطر می دهید ، شما می دانید که آن را دارید ، می دانید که تمام نمی شود . احساس ترس از دادن چیزی فقط وقتی به وجود می آید که شما در واقع آن چیز را ندارید و به غلط گمان میکنید که از آن شماست .

شخصی که حقیقتاً ترسو نیست ، هرگز با جریان هستی در تضاد نمی افتد ، چون هستی نه تنها متعلق به دیگران است ، بلکه از آن خودش هم هست . طوفان مال شما هم هست . بر علیه اتان نیست ، بلکه موافق شماست . یک مرد واقعاً نترس به یقیت می داند که تمامی هستی از آن اوست .

بلافاصله بعد از اینکه خم شدن ، تمکین ، خشوع و خضوع را آموختید ، یاد گرفتید که از نفس رها شوید ، جریان عشق در شما فرو خواهد ریخت . و این یکی شدن و وحدت با اوست . اگر شما فقط می دانستید که چگونه خود را فنا کنید ، اگر جرأت می کردید که فقط یک بار خودتان را به بوته فراموشی بسپرید ، انسانی واقعاً شجاع می شدید . اگر ترس خود را رها می کردید و عادت نفس پرستی اتان را کنار میگذاشتید ، آن وقت به زندگی سرمدی و جاویدان دست می یافتید .

کاریزما مشاور

  • داوود قادرزاده

اگر عاشق نیستی پس که هستی؟؟ لااقل عاشق خودت باش...
خیلی زیبا بود. زیباییش در همان لحظه اول تمام وجودم را تسخیر کرد.آن قدر زیبا بود که دلم نمی خواست حتی لحظه ای چشم از چشم هایش بردارم.چشم هایش آیینه زندگی بود.سرشار از صداقت و یکرنگی.
احساس می کردم که او لیاقت به دست آوردن همه چیز را دارد. احساس می کردم تمام دنیا و کائنات فقط به خاطر او در گردش و تکاپو هستند.
روح بزرگ و خدایی اش آنقدر زیبا و خواستنی بود که نه تنها من بلکه همه اطرافیان را به سوی خویش جذب می کرد.فقط کافی بود لبخند بزند.
اگر به خودش ایمان پیدا می کرد می توانست حتی کوه ها را هم جابه جا کند.در مقابل ایمان و اراده او هر کاری شدنی بود.همه جنبه های او برایم دوست داشتنی بود.آنقدر در کنار او بودن برایم لذت بخش بود که تمام غصه هایم را فراموش می کردم.در مقابل روح ملکوتی او حتی غم ها و غصه های بزرگ هم می توانست مثل یک امتحان ساده زندگی باشد.اصلا ارزش او بیش از آن بود که لحظه هایش را با ناراحتی های عادی روزمره ام غم انگیز کنم.
آغوش گرم و مهربان او می توانست پناه همه اطرافیانش باشد.روح یگانه و خلاق و بی انتهای او در قالب جسمی دوست داشتنی در این دنیا نمایان شده بود.
و این فرشته زمینی تمام وجودم را از عشق لبریز کرد و از آن زمان به بعد هر زمان که او را می بینم بر لبانم ‹‹ فتبارک الله احسن الخالقین›› جاری می شود. به نظر من او ارزشمندترین کسی است که هر روز در آیینه نصب شده به دیوار اتاقم می بینم.
آخر من عاشق کسی هستم که هر موقع در آیینه نگاه می کنـــــم با چشم هایش به من سلام می کند.
دوستت دارم ای فرشته زمینی

  • داوود قادرزاده

اشکهایت را پاک کن !

 

چرا که آن عشق که چشمان را گشوده و ما را به خدمتکاری

 

خویش ،وادار نموده ، برکات صبر و گذشته را به ما بخشیده است.

 

  خلیل جبران
  • داوود قادرزاده


 افسوس که هرجه برده ام باختنی است

 

بشناخته ها تمام نشناختنی است ...

 

برداشته ام هر آنچه باید بگذاشت...

 

 بگذاشته ام هر آنچه برداشتنیست...

  • داوود قادرزاده

اینک تو کجا هستی ای یار من!

آیا به مانند نسیم شب زنده داری می‌کنی؟

آیا ناله و فریاد دریاها را می‌شنوی و آیا به ضعف و خواری من می‌نگری

و از شکیبایی‌ام آگاهی؟؟

کجا هستی ای زندگی من!

اینک تاریکی مرا در آغوش گرفت و اندوه بر من غلبه یافت.

در هوا لبخند بزن تا زنده شوم.

کجا هستی ای عشق من ؟؟

آه !!!

چقدر عشق بزرگ است و من چقدر کوچک هستم!

 

"مناجات از کتاب اشکی و لبخندی ، خلیل جبران"

  • داوود قادرزاده